بیعت و کارکردهای آن در عصر جاهلی و صدر اسلام
شباهتها و تفاوتهایی میان بیعت در عصر جاهلی و صدر اسلام وجود دارد. شباهت، بیشتر در شکل اجرا و برخی شرایط و خصوصیات و متولیان امر بیعت است؛ اما تفاوت مهم بیعت در عصر جاهلی با صدر اسلام، تفاوت کارکردی آن است که ریشه در نظام سیاسی و نوع حاکمیت موجود در آن دو عصر دارد.
در این نوشتار سعی کردهایم ضمن بیان معنای بیعت و اشارهی مختصری به نظام سیاسی و برخی سنتهای عصر جاهلی و صدر اسلام، تفاوت کارکردی آن را در این دو عصر بیان کنیم.
مفهوم بیعت
بیعت از ماده بیع (ب - ی - ع) و به معنای عهد و پیمان و پذیرش ریاست و حکومت کسی است.2 بیع به معنای خرید و فروش بین بایع و مشتری است بیعت نیز معاملهای است که بین بیعت کننده و بیعت شونده واقع میشود. بیع و بیعة از حیث شکل ظاهری هم یکساناند. در عرب رسم بود که هنگام خرید و فروش پس از تعیین ثمن و مثمن، برای قطعی شدن معامله، دست راست خود رابه هم میزدند و میفشردند (مصافحه میکردند)؛ این عمل در بستن پیمان هم به کار برده میشد و به تدریج در هنگام انعقاد پیمان و انتخاب فرمانده جنگ و رییس قبیله و... همین عمل مرسوم شد و به هنگام بیعت دست راست خود را در دست حاکم یا رییس یا فرمانده جنگ و... میگذاشتند وابراز وفاداری میکردند.بیعت در اصطلاح عبارت است از تعهدی که شخص یا اشخاصی به منظور اطاعت یا وفاداری نسبت به شخص یا اشخاص دیگر میپذیرند و، در مقابل، شخص یا اشخاص بیعت شونده نیز وظیفهای را بر عهده میگیرند.
دانشمندان تعاریفی را برای تعریف بیعت آوردهاند، از جمله «معناها المعاقدة و المعاهدة3...»،
کان المبایع یعاهد امیره4...» و «البیعة الصفقة على ایجاب البیع و على المبایعة».5
در این تعریفها از کلماتی نظیر معاقده، معاهده و مبایعه (باب مفاعله) استفاده کردهاند که دارای معنای طرفینی است و از آنجا که بیعت یک نوع عقد است ودر عقد نیز دو طرف وجود دارد (ایجاب و قبول)، هر کدام چیزی رابه دیگری واگذار کرده، حقی بر دیگری پیدا میکنند که در صورت تخطّیِ یکی از آنها، تعهد و مسئولیت طرف مقابل نیز از بین میرود؛ بنابراین، اثر بیعت با توجه به عقدی بودن و طرفینی بودن آن، پیدایش مسئولیت متقابل در طرفین این عقد است. این مسئله را در بیعتهای انجام گرفته، خصوصاً در دوران اسلامی و در کلام بزرگان دین مبین اسلام و کارهای آنها ملاحظه میکنیم.
پیامبرصلی الله علیه وآله در عقبهی ثانی به یثربیان فرمود: «با شما بر اسلام بیعت مىکنم.» برخی افراد سؤال کردند: یا رسولاللَّه، میخواهیم بدانیم که با بیعت، خدا و رسول او چه حقوقی بر ما پیدا میکنند و ما چه حقوقی بر آنها داریم؟ پیامبرصلی الله علیه وآله به بیان آن پرداختند.6 امام علیعلیه السلام در نهج البلاغه به حقوق متقابل حاکم و مردم اشاره دارند: «اى مردم، مرا بر شما حقى و شما را بر من حقى است...».7
بنابراین، با توجه به تعاریف بیعت و کلمات دانشمندان و سخنان بزرگان دین (مانند پیامبرصلی الله علیه وآله و علیعلیه السلام) چنین استنباط میشود که بیعت یک امر تعاقدی و طرفینی است.
کارکِرد بیعت در عصر جاهلی
بیعت دارای دو نوع کارکرد است: 1- تأکیدی به معنای پذیرش ریاست و حکومت و اعلام تعهد و وفاداری نسبت به شخص یا اشخاص. 2- انشایی به معنای اعطای حاکمیت و ریاست (انتخاب رییس یا حاکم). اما پیش از پرداختن به نقش بیعت در عصر جاهلی، ناچاریم نگاهی به وضعیت سیاسی و اجتماعی این دورهی شبه جزیرهی عربستان داشته باشیم و برخی سنتهای آن رامورد بررسی قرار دهیم.قدر مسلم این است که در حجاز آن روز، خصوصاً مکه و اطراف آن، نه یک حکومت مرکزی به معنای امروزی وجود داشت و نه پادشاه و رییس که تابع و خدم و حشم داشته باشد و نه رییس واحدی؛ حتی حکومتهای کوچک و پراکنده نیز وجود نداشت. مکه از تعدادی شعب تشکیل شده بود که هر شعبی مربوط به عشیرهای بود و امور هر شعب از قبیل اجرای قوانین و تأدیب متمرّدین و... بر عهدهی رؤسای آن، که همان اهل حل و عقد بودند قرار داشت.8
بنابراین، اساس زندگی جامعهی عرب قبل از اسلام بر سازمان عشیرهای و قبیلهای استوار بود، به طوری که میتوان گفت بارزترین خصیصهی عرب درا ین دوره نظام عشیرهای آن بود. تیرهها و قبایل بسیاری در سراسر شبه جزیرهی عربستان پراکنده بودند وتمام معیارها و افتخارات آنها بر اساس انتساب به قبیله بود. قیبله در واقع نوعی دولت کوچک در صحرا بود که همهی ارکان یک دولت را، جز سرزمین محدود و ثابت، در اختیار داشت.9
هر قبیله برای خود مجلسی از شیوخ داشت که ریاست آن با شیخی بود که از میان خود انتخاب میکردند و او را رییس یا شیخ یا امیر یا سید قبیله مینامیدند که امور قبیله به دست او اداره میشد و تصمیمات مختلف، مانند اعلان جنگ وصلح و... به عهدهی او بود؛ البته او نمیتوانست استبداد به خرج دهد و قبل از صدور دستور در تصمیمگیریهای مهم، با اهل رأی و بزرگان قوم مشورت میکرد.10
ریاست در میان قبایل عرب عصر جاهلی غالباً از طریق وراثت منتقل میشد و پس از مرگ رییس قبیله، پسر بزرگ او (یا لایقترین فرزند او ) جانشین پدر میشد.11 البته در برخی موارد (مثلاً اگر رییس متوفی پسری نداشت که جانشین او شود، یا اینکه پسران او بر سر جانشینی او اختلاف میکردند و احتمال از هم پاشیده شدن و از بین رفتن اصل قبیله وجود داشت) اهل حل و عقد با انتخاب بهترین وقویترین فرد از فرزندان رییسِ متوفی، یا با نصب مرد دیگری از نزدیکان و اقوام او که سزاوار جانشینی بود، اختلاف را از بین میبردند.12
خصیصهی اصلی نظام قبیلهای، واژهای به نام عصبیت بود؛ بدین معنا که عرب بدون ملاحظهی اینکه فردِ درگیر نزاع از قبیلهی او ظالم است یا مظلوم، به دفاع از او برمیخاست. نَسَب، پایه واساس عصبیت را تشکیل میداد و غالباً از طریق پدر بود.
عرب جاهلی نه تنها نسبت به قبیله و افراد آن، بلکه نسبت به سنتهای موجود در جامعه و قبیله نیز تعصب نشان میداد. برخی از این سنتها شخص یا طایفهای را جزء قبیلهی آنها میکرد و برخی دیگر آنها را همپیمان مینمود و ... . در واقع تعصب نسبت به این سنتها نیز همان تعصب قبیلهای بود که به برخی از آنها اشاره میکنیم.
1-. استلحاق: یعنی انسان شخص دیگری را در نسب به خود ملحق کند. این کار را هم در مورد افراد معلوم النسب به کار میبردند و هم در مورد اسیران و موالی و بردگان و افراد مجهول النسب. چنانکه معاویه برای نزدیک کردن هر چه بیشترِ زیاد بن سمیه به خود، با آوردن گواهان و... او را زیاد بن ابی سفیان و برادرخود خواند.13
2-. جوار: در لغت به معنای عهد و امان و، در اصطلاح، عبارت از این است که شخص یا قبیلهای از شخص یا قبیلهی دیگری تقاضای پناهندگی کند و طرف مقابل نیز قبول نماید. شخص پناه خواهنده را مستجیر و پناه دهنده را مجیر گویند و مستجیر در پناه مجیر قرار میگیرد. این سنت در عصر جاهلی و حتی در صدر اسلام از جایگاه بالا و حرمت ویژهای برخوردار بود و در صورت قبول، مجیر میبایست از مستجیر دفاع مینمود.
سنت جوار مورد تأیید دین اسلام نیز قرار گرفته و در قرآن کریم هم به آن اشاره شده است14 و پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله نیز از آن استفاده کرده است.15
3-. حلف: در لغت به معنای عهد و پیمان است16 و در اصل معاهدهای بود برای کمک به یکدیگر که بین افراد قبایل منعقد میشد و بیش از آنکه جنبهی تهاجمی داشته باشد، جنبهی دفاعی داشت. برخی اوقات نیز، برای دفاع از مظلومان احلافی منعقد میشد؛ مانند «حلف الفضول» که برای دفاع از جان و مال و... افراد غریبی که وارد مکه میشدند، در خانهی عبداللَّه بن جدعان منعقد گردید.17
انعقاد احلاف میبایست در ملأ عام اعلام میگردید، تا مردم از آن مطلع شده، حلیفهای یکدیگر را بشناسند.
4-. بیعت
اما یکی دیگر از سنتهای عصر جاهلی که نقش بسیارمهمی در زندگی سیاسی اجتماعی آن روز عرب داشت و موضوع بحث حاضر است بیعت بود. بیعت یکی از سنتهای مهم و، شاید بتوان گفت، مهمترین سنت و قانون عصر جاهلی و وسیلهی انعقاد و امضای دیگر سنن بود که به دوران اسلامی نیز منتقل شد و مورد تأیید دین اسلام هم قرار گرفت.
بیعت دارای اشکال مختلفی بود؛ مانند: 1. بیعت از طریق دست دادن و کلام (هر دو با هم)؛ غالباً بیعت به این شکل بود و هرگاه لفظ بیعت مطلق آورده شود همین شکل به ذهن متبادر میشود. 2. بیعت با کلام فقط؛ این نوع بیعت مربوط به زنان بود؛ همانند بیعت پیامبرصلی الله علیه وآله با زنان. 3. بیعت مکاتبهای؛ همانند بیعت نجاشی با پیامبرصلی الله علیه وآله.18
با توجه به انواع و اشکال مختلف بیعت که یکی از انواع آن، بیعت با کلام و بیعت مکاتبهای است، در عصر جاهلی هم، پیمانهایی را میبینیم که علاوه بر انعقاد آن به طریق رایج بیعت، یعنی دست دادن و مصافحه کردن، با قَسَم و کلام نیز آن را مؤکد میکردند که به آنها حلف میگفتند؛ بنابر این برخی از احلاف را میتوان زیر مجموعهی بیعت و یکی از انواع آن قرار داد.
البته باید توجه داشت که بیعت در این احلاف، فقط برای ابراز وفاداری و تعهّد قبایل در برابر یکدیگر بود. ضمن اینکه با بررسی بیعتهای مختلف در عصر جاهلی، باز هم معنایی فراتر از تأکید وابراز وفاداری در برابر یکدیگر نمیبینیم که به برخی آنها اشاره میکنیم.
بیعت قریش و بنی کنانه با قصی بن کلاب
یکی از مهمترین بیعتهای عصر جاهلی مربوط به زمانی است که قصی بن کلاب تصمیم گرفت خزاعه را از مکه اخراج و امتیازات اجداد خود را احیا نماید؛ لذا از قریش و بنی کنانه برای کمک در این امر دعوت کرد که قریش پذیرفت و با او بر این امر بیعت کرد.
هدف قصی در اینجا به دست آوردن امور کعبه و امتیازات اجدادی غصب شدهی خود بود. این امور نشانهی مجد وشرف در مکه و حجاز بودند.19 قصی به فکر حکومت نبود؛ چنانکه اقدامات بعدی او مؤید این مطلب است. او پس از اخراج خزاعه، قبایل قریش را جمع کرد و هر کدام را در جایگاه خود قرار داد و سپس دار الندوة را تأسیس نمود20 که مکانی برای مشورت و اخذ تصمیم در مورد وقایع مهم بود.
همهی این مطالب، یعنی عدم توجه قصی به ریاست مکه و توجه او به امور کعبه و قرار دادن اقوام مختلف در جایگاه خود و تأسیس دار الندوه و، از همه مهمتر، دعوت از قریش وبنی کنانه برای اخراج خزاعه از مکه و بیعت آنها با قصی برای یاری او، همگی دلیل بر این است که بیعت با قصی نه برای اعطای ریاست و حکومت بلکه برای تأکید بر تعهد و ابراز وفاداری نسبت به اوست و چنانچه قصی به ریاست مکه رسیده باشد هم، مخالفتی با نظر ما ندارد، چرا که حکومت یا ریاست او از طریق بیعت نبوده است، بلکه بیعت با او - چنانکه گفته شد - فقط برای یاری او در مقابل خزاعه بوده است.
در بیعتهای دیگر عصر جاهلیت هم که عموماً بیعتهایی است که در حین انعقاد پیمانهای مختلف انجام دادهاند اصلاً خبری از ریاست و حکومت نیست، بلکه تنها پیمانهایی است که بین افراد ویا قبایل به صورت دفاعی یا تهاجمی و... منعقد میگردید؛ مثلاً حلف الفضول که در خانهی عبدالله بن جدعان پیمان بستند که بر بیگانه و افراد غریب ستم نشود و حق مظلوم را از ظالم بگیرند.21
در پیمان «لقعة الدم» که در جریان تجدید بنای کعبه و اختلاف بر سر نصب حجر الاسود، هر کس سعی میکرد افتخار نصب حجر الاسود را نصیب خود و قبیلهاش نماید و همین سبب اختلاف و نزاع شدیدی شد، به حدی که آمادهی جنگ با یکدیگر شدند، بنو عبد الدار و بنو عدی بن کعب بن لوی با یکدیگر پیمان بستند و بیعت کردند که تا پای جان بجنگند. آنان ظرف پر از خونی را فراهم کرده دست خود را در آن فرو بردند و به همین سبب این پیمان به «لقعة الدم» معروف گردید. البته سرانجام جنگی رخ نداد و با حسن تدبیر پیامبرصلی الله علیه وآله، قضیه بدون خونریزی خاتمه یافت.22 آنچه دراین پیمان به خوبی مشهود است، اعلام تعهد و وفاداری در برابر یکدیگراست.
از دیگر پیمانهای عصر جاهلی «حلف المطیبین» و «حلف الاحلاف»اند که در مقابل یکدیگر شکل گرفتند. ماجرا از این قرار بود که قصی بن کلاب در پایان عمرش عبد الدار را که پسر بزرگ او بود، به جانشینی خود انتخاب کرد و برای تقویت او تمام مناصب مکه و خانهی کعبه را به او داد. بنابر این، ریاست دار الندوه و حجابت کعبه و لواء و سقایة و رفادت و...به عبد الدار رسید و این وصیت قصی، تا زمانی که پسر دیگر او، عبد مناف، زنده بود پا برجا ماند، ولی بعد از مرگ عبد مناف فرزندان او نیز خواهان مناصب و مقامهای خانهی کعبه شدند و بدین ترتیب فرزندان عبدمناف و فرزندان عبد الدار در برابر یکدیگر قرار گرفتند و هر طایفهای از قریش نیز با یکی از این دو همراه شدند. بنی اسد بن عبد العزی و بنی زهرة بن کلاب و بنی تیم بن مره و بنی حارث بن فهر، به فرزندان عبدمناف پیوسته، امور کعبه را حق آنها میدانستند. اینان ظرفی پر از مواد خوشبو و معطر در کنار کعبه نهادند و دستهایشان را در آن فرو بردند و بر یاری آنها قسم خوردند. این قسم به «حلف المطییبین» معروف شد.
از آن طرف نیز، بنی مخزوم و بنی مهم و بنی جمح و بنی عدی با فرزندان عبد الدار متحد شدند و خواهان عمل به وصیت قصی و بقای مقامات مکه در دست فرزندان عبد الدار بودند. اینها نیز با یکدیگر پیمان بستند و قسم یاد کردند که به «حلف الاحلاف» معروف شد، ولی سرانجام دو گروه صلح کردند؛ به این نحو که امور مکه و خانهی کعبه را بین خود تقسیم نمودند و سقایت و رفادت به فرزندان عبد مناف رسید و مابقی نیز در دست فرزندان عبد الدار باقی ماند.23 در این پیمانها نیز فقط مسئلهی تعهد و وفاداری دربرابر یکدیگر مطرح است و اصلاً بحث انتخاب حاکم مطرح نیست.
با توجه به این پیمانها و بیعتهای عصر جاهلیت و همچنین، با توجه به بیعتی که قریش و کنانه با قصی بن کلاب در هنگام اخراج خزاعه ازمکه انجام دادند وبررسی یکایک آنها، متوجه میشویم که در هیچکدام از آنها اصلاً بحث ریاست حکومت مطرح نیست تا بیعت برای انتخاب حاکم یا رییس باشد. حتی در مورد قصی نیز، مورد بیعت به خوبی در تاریخ مشخص و نمایان است و بر فرض که قصی بعداً حکومتی داشته و رییس مکه شده باشد24 باز هم دلیلی بر انشایی بودن بیعت او نیست، بلکه بیعت او پس از اعلام آمادگی قریش و کنانه برای یاری او صرفاً برای تأکید بر این وفاداری بوده است.
بنابراین، بیعت در عصر جاهلی به هیچ وجه جنبهی انشایی نداشت؛ یعنی برای اعطای حکومت نبود بلکه صرفاً تأکیدی برای تعهد وابراز وفاداری بود.
نقش بیعت در دورهی اسلامی
برای تبیین معنا و نقش بیعت در این دوره نیز، باید نگاهی به نظام سیاسی در این دوره داشته باشیم.پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله در سرزمین حجاز که تنها قدرت قبیله و تعصبات خشک قبیلگی در آن مطرح بود به رسالت مبعوث و بعد از سه سال دعوت مخفیانه، مأمور به علنی نمودن دعوت شدند. پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله از همان نخستین دعوت علنی که در میان خاندان خود داشت به فکر حکومتی فرا قبیلهای بود.25 این مسئله در بیعتهای نخستین، به ویژه بیعت عقبهی اول و دوم کاملاً مشهود است. در عقبهی اول با مردم یثرب برای اموری بیعت میکنند که با آنکه سیاسی نیستند، برخی از موارد آن لزوم اطاعت از پیامبرصلی الله علیه وآله را بیان میکند26 و در عقبه ثانی هم که بیعتی بر دفاع از پیامبرصلی الله علیه وآله و جنگ بود،27 نشان از توجه آن حضرت به امر حکومت دارد. اگر چه بیعت بر دفاع و جنگ در میان قبایل هم وجود داشت و ملازمهای با حکومت نداشت ولی با توجه به اینکه پیامبرصلی الله علیه وآله در مدینه قبیلهای نداشت که ریاست آن را به عهده گیرد و در نظام قبیلهای هم قطعاً هیچ قبیلهای ریاست فردی خار ج از قبیله را قبول نمیکند، پس قطعاً توجه پیامبرصلی الله علیه وآله به یک نظام سیاسی فرا قبیلهای و همهگیر بود، امری که بعداً موفق به آن گردید.
با عنایت به توجه پیامبرصلی الله علیه وآله تشکیل حکومت فرا قبیلهای و انجام این امر در مدینه و با توجه به مفهوم بیعت که ذکر شد، سؤال این است که بیعت در عصر نبوی چه کارکردی داشت و به چه مفهومی به کار میرفت؟ برای روشن شدن این سؤال لازم است ابتدا به منشأ مشروعیت حکومت پیامبرصلی الله علیه وآله اشاره کنیم.
با توجه به آیات قرآن کریم، حکومت پیامبرصلی الله علیه وآله از ناحیهی خداوند به آن حضرت افاضه شده است. آیات قرآنی در این زمینه را میتوان به دو دسته تقسیم کرد:
الف) آیاتی که دلالت بر حاکمیت پیامبران الهی به طور عام دارد.28
ب) آیاتی که دلالت بر افاضه حکومت از طرف خداوند به پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله دارند و مخصوص آن حضرت است.29
از مجموع آیات مورد نظر چنین استنباط میشود که حکومت پیامبرصلی الله علیه وآله امری است که از طرف خداوند به ایشان تفویض شده و لزوم پیروی از آن حضرت، مستند به آیات الهی و دستور خداوندی است. پس از ذکر این نکته به مضامین بیعتهای پیامبرصلی الله علیه وآله میپردازیم.
بیعتهای عصر نبوی
الف) قبل از هجرت
1-. بیعت عشیره: نخستین بیعت پس از بعثت، بیعت علیعلیه السلام با پیامبرصلی الله علیه وآله بود که در مکه و در جریان دعوت عشیره صورت گرفت. پیامبرصلی الله علیه وآله، در اولین دعوت علنی، خطاب به قوم خود فرمود: «کدام یک از شما با من بیعت مىکنید تا برادر و جانشین و همراه من باشید؟» کسی جز علیعلیه السلام که کم سنترین فرد مجلس بود، دعوت پیامبرصلی الله علیه وآله را اجابت نکرد. این قضیه سه بار تکرار شد. در مرتبهی سوم پیامبرصلی الله علیه وآله دست خود را به نشانهی بیعت به دست علیعلیه السلام زدند.302-. بیعت عقبهی اول: پیامبرصلی الله علیه وآله، طبق عادت، دعوت خود را به حجّاج بیتاللَّه اعلام میکرد. آن حضرت در ایام حج شش تن از مردم خزرج را ملاقات کرد و دعوت خویش را به آنها ابلاغ نمود. آنها دعوت پیامبرصلی الله علیه وآله را که آشتی و صلح و صفا را نوید میداد پذیرفتند و به یثرب بازگشتند و مردم را از دعوت محمدصلی الله علیه وآله آگاه نمودند که مردم نیز از این دعوت استقبال کردند؛ زیرا قبلاً از ظهور پیامبری در حجاز آگاه شده بودند31 و میخواستند با پذیرش دین او و دعوت او به یثرب، شرفی را نصیب خود نمایند؛ ضمن اینکه ریاست او بر یثرب به چند جهت باعث استحکام صلح و صفای بیشتر میشد: نخست آنکه او از طرف خداو پیامبرصلی الله علیه وآله الهی بود؛ دوم اینکه وابستگی قبیلهای در یثرب نداشت و سوم اینکه از مردم شهر نبود و در جنگهای اوس و خزرج شرکت نداشت.
سال بعد، 12 نفر از مردم یثرب که دو زن نیز در میان آنها بودند، برای زیارت به مکه آمدند و درعقبه با محمدصلی الله علیه وآله بیعت نمودند که به خدا شرک نورزند و دزدی و زنا نکنند و فرزندان خود را نکشند و به کسی تهمت نزنند و در کارهای خیر که محمدصلی الله علیه وآله دستور میدهد از او اطاعت کنند.32
3-. بیعت عقبهی دوم: یکسال پس از عقبهی اول، تعداد بیشتری از مردم یثرب به مکه آمدند و در همان محل با پیامبرصلی الله علیه وآله ملاقات و بیعت نمودند. در جریان این بیعت بود که زمینهی هجرت آن حضرت به یثرب فراهم گردید. مواد این بیعت با عقبهی اول متفاوت بود. در اینجا بحث جهاد و دفاع مطرح گردید و پیامبرصلی الله علیه وآله فرمودند: با شما بیعت میکنم بر اینکه همچنان که از زن و فرزندان خود دفاع میکنید از من نیز دفاع کنید.33 در واقع بیعت عقبهی دوم بیعت بر جنگ بود.34
ب) از هجرت تا رحلت
موارد فوق، بیعتهای پیامبرصلی الله علیه وآله قبل از هجرت بود. آن حضرت پس از هجرت نیز تا زمان رحلت، بیعتهایی با افراد و قبایل مختلف داشتند که از مهمترین آنها میتوان به «بیعت رضوان» یا «بیعت شجره»، «بیعت النساء» (بیعت با زنان پس از فتح مکه) و «بیعت غدیر» اشاره کرد.1-. بیعت رضوان (شجره)
پیامبرصلی الله علیه وآله در ذی قعدهی سال ششم هجری به قصد زیارت خانهی خدا همراه عدهی زیادی از مسلمانان عازم مکه شدند و دستور دادند که مسلمانان جز شمشیری در نیام، سلاحی با خود نیاورند. این دستور پیامبرصلی الله علیه وآله و همراه بردن شتر برای قربانی و محرِم شدن مسلمین در ذی الحلیفه، در حقیقت دادن این پیام به مکّیان بود که مسلمانان قصد جنگ ندارند و فقط برای زیارت به مکه میروند.35 ولی مشرکان درصدد برآمدند که مانع ورود مسلمانان به مکه شوند. پیامبرصلی الله علیه وآله با انتخاب راهی دیگر، بدون برخورد با مشرکان، خود را به حدیبیه رساند و قریش را در وضعی دشوار قرار داد.
بنابر سنت قدیم عرب، کسانی که برای زیارت به خانهی خدا میآمدند، امنیت کامل داشتند و همین باعث اختلاف نظر در میان مشرکان شد و درمورد شیوهی واکنش نسبت به پیامبرصلی الله علیه وآله متحد نبودند و همگی تمایل به جنگ نداشتند و، از طرف دیگر، از حمایت خزاعه و احابیش36 از پیامبرصلی الله علیه وآله بیمناک بودند؛ لذا شرایط برای قریش دشوار و خطرناک شد. آنان برای خروج از بن بست نمایندگانی را نزد پیامبرصلی الله علیه وآله فرستادند و پیامبرصلی الله علیه وآله نیز در مقابل سفیری نزد آنها فرستاد که با برخورد تند قریش مواجه شد و بازگشت و پیامبرصلی الله علیه وآله سفیری دیگر و این بار عثمانبنعفان37 را فرستاد که در مکه از حمایت بنی امیه برخوردار بود. او در پناه امویان وارد مکه شد و پس از رساندن پیام رسول خدا، در بازگشت تأخیر داشت و شایعهی قتل او منتشر شد؛ لذا پیامبرصلی الله علیه وآله مسلمانان را دعوت به بیعت نمود و آنان در زیر درختی به نام سمره با رسول خداصلی الله علیه وآله بیعت کردند که تا پای جان در برابر قریش استوار بمانند.38
این بیعت از آن جهت که مورد رضایت خداوند بود و خدا رضایت خود را از مؤمنان اعلام کرد،39 به بیعت رضوان، و از آن جهت که در زیر درختی به نام سمره واقع گردید، به بیعت شجره معروف شد. ملاحظه میشود که در اینجا بیعت میکنند که در جنگ احتمالی، پیامبرصلی الله علیه وآله را تنها نگذارند.
2-. بیعت النساء: بیعت النساء به معنای بیعت با زنان است. پیامبرصلی الله علیه وآله در موارد مهم از زنان نیز بیعت میگرفتند که مواردی از آن به ثبت رسیده است. از مهمترین و معروفترین آنها بیعت عقبهی اول و بیعت پس از فتح مکه است که عنوان بیعت النساء نیز بر این دو اطلاق شده است. برخی بیعت عقبهی اول و برخی بیعت پس از فتح مکه را بیعت النساء نامیدهاند، ولی به دو دلیل به نظر میرسد که بیعت النساء همان بیعت پیامبرصلی الله علیه وآله با زنان پس از فتح مکه است: نخست آنکه آیهی قرآن در مورد دستور خداوند به بیعت با زنان و مواد بیعت، پس از فتح مکه نازل شده است40 و دیگر اینکه مورخان مهمی مانند طبری، ابن هشام و سلف او ابن اسحاق، در مورد بیعت عقبهی اول گفتهاند که بیعت عقبهی اول بر مواد بیعت النساء انجام گرفت41 و این خود دلیل است بر این که آن بیعت، بیعت النساء نبود بلکه بیعت النساء مورد دیگری بود که مواد آن مانند مواد بیعت عقبهی اول بود؛ بنابر این همان بیعت با زنان پس از فتح مکه بیعت النساء بوده است.
پس از فتح مکه و شکستن بتها پیامبرصلی الله علیه وآله با مردم تازهمسلمان بیعت کردند. ابتدا با مردان بیعت کردند که به گفتهی طبری این بیعت بر اسلام بود؛42 سپس رسول خداصلی الله علیه وآله زنان را نیز برای بیعت فراخواندند و با آنها بیعت کردند. البته مواد و شکل بیعت با زنان متفاوت از مردان بود. مواد و مضمون آن طبق آیهی 12 سورهی ممتحنه عبارتاند از: 1. به خدا شرک نورزند؛ 2. دزدی نکنند؛ 3. زنا نکنند؛ 4. اولاد خود را نکشند؛ 5. به شوهران خود خیانت نکنند؛ 6. در هیچ معروفی نا فرمانی پیامبرصلی الله علیه وآله را نکنند.
در مورد شکل بیعت نیز اقوال مختلفی نقل شده است. برخی گفتهاند: پیامبرصلی الله علیه وآله با پیچیدن پارچه به دست خود با زنان بیعت کردند.43 عدهای دیگر گفتهاند که بیعت پیامبرصلی الله علیه وآله با زنان کلامی بوده است. از عایشه نقل شده است که پیامبرصلی الله علیه وآله با آیهی شریفه (یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذَا جَاءَکَ الْمُؤْمِنَاتُ یُبَایِعْنَکَ عَلَی أَنْ لَا یُشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَیْئاً وَلَا یَسْرِقْنَ وَلَا یَزْنِینَ وَلَا یَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَلَا یَأْتِینَ بِبُهْتَانٍ یَفْتَرِینَهُ بَیْنَ أَیْدِیهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلَا یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ فَبَایِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ44) با زنان بیعت کردند و هرگز دست رسول خدا، دست زن نامحرمی را لمس نکرد.45 اقوال دیگری نیز در این باره نقل شده اما قول مشهور این است که پیامبرصلی الله علیه وآله دستور دادند ظرف آبی نزد آن حضرت آوردند و ایشان دست خود را در آن فرو بردند و بیرون آوردند، سپس به زنان دستور دادند که دست خود را در آن ظرف بگذارند و، بعد از این، مواد بیعت را به آنان ابلاغ فرمودند و پس از قبول شرایط از طرف آنها، فرمودند «بروید که با شما بیعت کردم».46
در اینجا نیز مواد بیعت در آیهی شریفه به خوبی بیان شده و صحبتی از امر حکومت و اعطای حاکمیت و ریاست نیست.
3-. بیعت غدیر: یکی از وقایع انکارناپذیری که وقوع آن به تواتر ثابت شده، واقعهی غدیر خم است.
پیامبرصلی الله علیه وآله در بازگشت از آخرین حج خود در محلی به نام غدیر خم توقف کردند و فرمودند: «کسانى که به جلو رفتهاند برگردند و کسانى که عقب ماندهاند زودتر برسند.» وقتی جمعیت در محل جمع شدند، پیامبرصلی الله علیه وآله به نحوی که همهی حاضران صدای آن حضرت را میشنیدند، خطبهای ایراد فرمودند و ضمن آن خبر از پایان عمر شریفشان دادند و پس از بیان حدیث ثقلین فرمودند: «خدا مولاى من و من سرپرست مؤمنانم.» سپس دست علیعلیه السلام را بالا بردند و فرمودند:« هر که من مولاى اویم این على مولاى اوست. خدایا، دوست بدار کسى را که او را دوست مىدارد و دشمن بدار دشمن او را.»47 بعد دستور دادند که اصحاب با علیعلیه السلام بیعت کنند و به آن حضرت تبریک بگویند. پیامبرصلی الله علیه وآله به ابوبکر و عمر فرمودند: «با علىعلیه السلام به ولایت بعد از من بیعت کنید.» آنها سؤال کردند: آیا این امر از خدا و پیامبرصلی الله علیه وآله است؟ پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «آیا امرى به این عظمت از طرف غیر خداوند است؟ بله امرى از خدا و رسول خداصلى الله علیه وآله است.» سپس آنها بیعت کردند.48
طبق برخی از تفاسیر، پیامبرصلی الله علیه وآله بعد از دستور خداوند و ناز ل شدن آیهی 67 سورهی مائده، این کار را انجام دادند.49 خداوند میفرماید:
(یا ایُّهَا الرَّسول بَلِّغ ما اُنزلَ اِلیکَ مِن رَبِّکَ وان لَمْ تَفْعَلْ فما بَلَّغْتَ رِسالَتَه وَ اللَّه یَعْصِمُکَ من الناسِ، اِنَّ الله لا یَهدِی الْقومَ الْکافرینَ)؛
ای پیامبر آنچه از طرف پرودگارت بر تو نازل شده است کاملاً (به مردم) برسان و اگر نکنی رسالت او را انجام ندادهای خداوند تو را از (خطرات احتمالی) مردم نگاه میدارد و خداوند جمعیت کافران را هدایت نمیکند.
علامه طباطبائی در تفسیر این آیه میفرماید:
این حکم حکمی است که حایز کمال اهمیت است، به حدی که جا دارد رسول خداصلی الله علیه وآله ازمخالفت مردم با آن اندیشناک باشد و خداوند هم با وعدهی خود وی را دلگرم و مطمئن سازد. حکمی که از لحاظ اهمیت به درجهای است که تبلیغ نشدن آن تبلیغ نشدن همهی احکام دین است. این نشان میدهد که رسول خداصلی الله علیه وآله از عدم پذیرش آن از سوی مردم ترسیده واندیشناک است، لذا در انتظار فرصت مناسب و محیط آرامی بود که بتواند مطلب را به عموم مسلمین ابلاغ کند و مسلمانان هم آن را بپذیرند.50
در این بیعت علاوه بر تأکید بر ابراز وفاداری نسبت به پیامبرصلی الله علیه وآله و دستور آن حضرت، تا حدودی کارکرد انشایی و اعطای حکومت و ولایت نیز مشاهده میشود، به ویژه در آنجا که پیامبرصلی الله علیه وآله دستور میدهد «با علىعلیه السلام به ولایت بعد از من بیعت کنید».51
البته غیر از این موارد بیعتهای دیگری هم انجام گرفت که بر اموری مانند توحید و اقامهی نماز و دادن زکات و امر به معروف و نهی از منکر و هجرت و جهاد و گفتن حق و اقامهی آن بود.
با توجه به معنای لغوی و اصطلاحی بیعت و ادلهی حکومت پیامبرصلی الله علیه وآله و همچنین بررسی بیعتهای آن حضرت، در مییابیم که بیعتهای عصر پیامبرصلی الله علیه وآله به حسب مورد و محلِ احتیاج تفاوت دارند، ولی نکتهای که در تمام این بیعتها ملاحظه میشود این است که در هیچکدام از این موارد بیعتی که در محدودهی قبیله و با رییس قبیله باشد نیست و در واقع حصار قبیله شکسته شده و بیعت، یک امر فراقبیلهای گردیده است.
نکتهی دومی که در این بیعتها میبینیم این است که غالباً جنبهی تأکیدی دارند و به منظور تأکید عملی ایمان به آن حضرت و تعهد به لوازم آن بودهاند، ولی در برخی موارد کارکرد انشایی آن را نیز مشاهده میکنیم؛ مثلاً در بیعت عقبهی اول و دوم اگر صرفاً با دید تاریخی (بدون مسائل اعتقادی) به آن نظر کنیم، مفهوم انشایی بیعت را ملاحظه میکنیم؛ چرا که خوشحالی اولیهی اهل یثرب از شنیدن خبر دعوت پیامبرصلی الله علیه وآله قبل از آنکه به خاطر دست کشیدن از بتپرستی و روی آوردن به خداپرستی باشد، بیشتر به خاطر پیدا کردن یک شخص کاملاً بیطرف و بدون قبیله در یثرب بود که میتوانست فراتر از وابستگیهای قبیلهای، ریاست یثرب را به عهده گیرد و بیعت آنان با رسول خدا و دعوت از آن حضرت برای هجرت به یثرب، در درجهی اول بدین منظور بود.
شاید مهمترین بیعت زمان پیامبرصلی الله علیه وآله که کارکرد انشایی نیز در آن دیده میشود، همان بیعت غدیر باشد؛ زیرا در آن مسئلهی اعطای ولایت و سرپرستی مطرح است.
بیعت در عصر خلفا
تغییر عمده در نقش و کارکرد بیعت را در عصر خلفا و از نخستین روزهای پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه وآله مشاهده میکنیم. انصار که خود را در پیشرفت اسلام مؤثر و جانشینی پیامبرصلی الله علیه وآله را حق خود میدانستند، در سقیفهی بنی ساعده گرد هم آمدند تا برای آن حضرت جانشینی از میان خود برگزینند و برای این کار نیز سعد بن عباده را نامزد خلافت کرده بودند.عدهی معدودی از مهاجران نظیر ابوبکر و عمر و ابو عبیده جراح پس از اطلاع از قضیه، خود را به آن جمع رساندند و ضمن تمجیداز انصار به خاطر یاری پیامبرصلی الله علیه وآله و مسلمانان خلافت را حق قریش دانستند و پس از گفتوگو و کشمکش، سرانجام با ابوبکر بیعت کردند و او با بیعت عدهای مهاجر و انصار حاضر در سقیفه و سپس بیعت عمومی در مسجد، رسماً قدرت را در دست گرفت؛52 یعنی منشأ قدرت او همان بیعت مردم با او بود. در واقع میتوان اولین انتخاب حاکم در دورهی اسلامی پس از پیامبرصلی الله علیه وآله را همان بیعت سقیفه دانست که در آن ابوبکر به خلافت انتخاب گردید. در اینجا کارکرد انشایی بیعت به وضوح مشاهده میشود.
ابوبکر پس از دو سال خلافت، در پایان عُمْر خود، عُمَر را جانشین خود کرد.53 بنابر این خلافت عمر به طریق استخلاف بود و اگر بیعتی هم انجام گرفته باشد صرفاً برای تأکید بر پذیرفتن وصیت ابوبکر بود. عمر نیز قبل از مرگ، شش نفر از اصحاب پیامبرصلی الله علیه وآله را مأمور کرد تا با هم مشورت کنند و ظرف مدت سه روز یک نفر را از میان خود به عنوان خلیفه برگزینند. این شش نفر عبارت بودند از: علیعلیه السلام، عثمان، زبیر، سعد بن ابی وقاص، عبد الرحمن بن عوف وطلحة بن عبید الله.
طبق دستور عمر، در صورت تساوی آرا، به حکم عبد لله بن عمر عمل کنند و در صورت عدم رضایت به حکم او، رأی گروهی که عبد الرحمن بن عوف در آن است ارجح است.54
عمر با این کار در واقع مسیر خلافت را تعیین کرد و نتیجهی شورا از قبل مشخص بود؛ ولی به هرحال در این شورا و در نتیجهی بیعت اعضای آن، خلافت به عثمان رسید. در اینجا نیز کارکرد انشایی بیعت یعنی اعطای حاکمیت دیده میشود؛ زیرا اعضای شورا با بیعت خود حاکمیت و خلافت را به عثمان واگذار کردند.
عثمان در اثر نارضایتی مسلمانان و شورش عمومی به قتل رسید. بعد از قتل عثمان و چند روز سرگردانی، سرانجام مردم به در خانهی علیعلیه السلام آمدند و با اشتیاق با آن حضرت بیعت کردند و خلافت را به ایشان سپردند.55 در بیعت با علیعلیه السلام نیز کارکرد انشایی بیعت کاملاً مشهود است ؛ زیرا هر چند به اعتقاد شیعه خلافت حق علیعلیه السلام بود و غصب گردیده بود، اما در این زمان مردم مدینه با بیعت خود آن حضرت را به خلافت و حکومت برگزیدند. به هر جهت میتوان گفت که پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه وآله تنها بیعتی که دارای تمام شرایط بود، همین بیعت با علیعلیه السلام بود. زیرا بیعت دارای شرایطی است که برخی از آنها عبارتاند از: 1. بیعت کننده و بیعت شونده اختیار و آزادی کامل داشته باشند؛ 2. بیعت در میان جمع باشد و برای آن شاهد بگیرند؛ 3. در بیعتهای انشایی، بیعت شونده دارای شرایط حکومت یا ریاست باشد؛ 4. در میان بیعت کنندگان اهل حل وعقد حضور داشته باشند. تمام شرایط فوق در بیعت با علیعلیه السلام وجود دارند در حالی که در بیعت خلفای پیشین شرایط کامل نیست.
چنانچه ملاحظه میشود، نقش انشایی بیعت به معنای اعطای حاکمیت در دورهی پس از پیامبرصلی الله علیه وآله، خصوصاً در بیعت سه خلیفه (اول و سوم و چهارم)، به ویژه در مورد امام علیعلیه السلام کاملاً مشهود است.
نتیجهگیری
با بررسی بیعتهای مختلف عصر جاهلی و صدر اسلام مشاهده میکنیم که بیعت در عصر جاهلی اولاً در محدودهی قبیله و حداکثر بین دو یا چند قبیله بوده و ثانیاً، مضمون بیعت نیز صرفاً تأکیدی و برای اظهار وفاداری و تأکید بر مفاد عهد و پیمان و پای بندی به آن بوده است. اما در دورهی اسلامی (صدر اسلام) اولاً حصار قبیله شکسته شده و بیعت، مضمونی فرا قبیلهای پیدا کرده و ثانیاً، علاوه بر حفظ نقش تأکیدی خود، کارکرد انشایی نیز پیدا کرده و برای اعطای حاکمیت و ریاست نیز به کار رفته است. البته در دورهی پیامبرصلی الله علیه وآله باز هم کارکرد تأکیدی آن بیشتر است، ولی درعصر خلفا، به ویژه در بیعت خلفای اول و سوم و چهارم نقش انشایی آن کاملاً مشهود است.پینوشتها:
1-. دانش آموختهی حوزهی علمیهی قم و کارشناس ارشد تاریخ اسلام.
2-. بایعه علیه مبایعةً: ابن منظور، لسان العرب، تحقیق علی سیری، ج 1، ص 557؛ یُقال بایعوه بِالخلافة و بُویِعَ له بالخلافة: ای تَوَلاّها، لویس معلوف، المنجد ، ص 57.
3-. احمد بن عبد الله قلقشندی، صبح الاعشی، ص 281.
4-. عبدالرحمن ابن خلدون، مقدمه، ص 261.
5-. ابن منظور، همان، ص 557.
6-. ابن هشام، السیرة النبویة، ص 160 و محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 19، ص25.
7-. صبحی صالح، نهج البلاغه، ص 333، برای اطلاع بیشتر از حقوق والی و رعیت ر.ک: خطبهی 216.
8-. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج 4، ص 49.
9-. عبد العزیز سالم، تاریخ العرب قبل الاسلام، ص 360.
10-. عبدالحمید سعد زعلول، تاریخ العرب قبل الاسلام، ص 307.
11-. جواد علی، همان، ج 5، ص 197 - عبدالحمید سعد زعلول، همان ،بیتا، ص 307.
12-. جواد علی، همان، ج 4، ص 349.
13-. محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج 5، ص 214.
14-. (وَإِنْ أَحَدٌ مِنْ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ)، توبه: آیهی 6.
15-. رسول اکرمصلی الله علیه وآله هنگام بازگشت از طائف برای در امان ماندن از آزار مشرکان در جوار مطعم بن عدی قرار گرفت و وارد مکه شد. ابن هشام،همان، ص 141 و طبری، همان، ج 2، ص 347.
16-. لویس معلوف، همان، ص 149.
17-. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 1، ص 474 ابن واضح یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج 1، ص 373.
18-. برای اطلاع از بیعت نجاشی با پیامبرصلی الله علیه وآله ر.ک: طبری، همان، ج 2، ص 652.
19-. همان، ص 258 و ابن هشام، همان، ص 26.
20-. ابن هشام، همان، ص 26.
21-. ابن واضح یعقوبی، همان، ج 1، ص 373.
22-. ابن هشام، همان، ص 54، 55.
23-. همان و ابن اثیر، همان، ج 1، ص 460.
24-. ابن هشام، همان، ص 26 میگوید: قصی اولین کسی بود که در مکه به پادشاهی دست یافت. ولی همو درادامه میگوید: «اَطاع له قومه» و این اطاعت قوم از او نشان میدهد که ریاست و حکومت او همان محدودهی قبیله است.
25-. پیامبرصلی الله علیه وآله در آنجا فرمود: «ایکم یوازرنى» که با توجه به زندگی قبیلهای آن عصر، وزارت معنایی ندارد و پیامبرصلی الله علیه وآله ریاستی ندارد تا کسی را کمک نماید ؛ بنابراین، معلوم است که توجه ایشان به امری فراتر از قبیله است.
26-. برخی در تفسیر «و لا یعصینک فى معروف» که در آیهی شریفه از مواد بیعت النساء ذکر شده است، گفتهاند منظور این است که در آنچه پیامبرصلی الله علیه وآله فرمان میدهد نافرمانی نکنند. ابن علی فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص 414.
27-. ابن هشام، همان، ص 161 و ابن اثیر، همان، ج 1، ص 513.
28-. برای نمونه ر.ک: آیهی 25 سورهی حدید (لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمْ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ)، آیهی 64 سورهی نساء (وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِیُطَاعَ).
29-. برای نمونه ر.ک: آیهی 59 سورهی نساء (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً)؛ آیه 12 سورهی تغابن (أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ)؛ آیهی 55 سورهی مائده (إِنَّمَا وَلِیُّکُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ)؛ آیهی 65 سورهی انفال (یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضْ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتَالِ).
30-. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، ج 2، ص 22.
31-. یهودیان پیش از ظهور اسلام و در هنگام تعرض اهل یثرب به آنها میگفتند به زودی پیامبری مبعوث خواهد شد و به کمک او بر شما پیروز خواهیم شد. محمد بن یعقوب کلینی، الروضة من الکافی، ص 309 و عیاشی، تفسیر العیاشی، ج 1، ص 49.
32-. ابن هشام، همان، ص 157 و ابن اثیر، همان، ج 1، ص 510.
33-. ابن هشام، همان، ص 161 و ابن اثیر، همان، ج 1، ص 513.
34-. و بایعهم رسولاللَّه فی العقبة الاخیرة علی حرب الاحمر والاسود.
35-. ابن هشام، همان، ص 380.
36-. اینها سه قبیله بودند که در یکی از درههای مکه به نام احبش با یکدیگر پیمان بسته و هم قسم شده بودند؛ لذا به آنها احابیش میگفتند. ابن هشام، همان، ص 382.
37-. پیامبرصلی الله علیه وآله ابتدا به عمر دستور داد که برود ولی او با نگرانی از نداشتن حامی در مکه و ترس از کشته شدن عذر آورد.
38-. ابن هشام، همان، ص 383.
39-. (لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ)، فتح: 18.
40-. طبرسی، همان، ج 9، ص 413، الماوردی البصری، النکت و العیون (تفسیر الماوردی)، ج 5، ص524.
41-. طبری، همان، ج 2، ص 355؛ قال ابن اسحاق کانت الاولی علی بیعة النساء.......ابن هشام، همان، ص 161.
42-. طبری، همان، ج3 ،ص 62.
43-. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 8، ص 3 و 4.
44-. ممتحنه: 12.
45-. البخاری الجعفی، صحیح البخاری، ج 6، ص 72.
46-. طبری، همان، ج 3، ص 62.
47-. یعقوبی، همان، ج1، ص 508؛ شیخ مفید، الارشاد، ص 94، اسماعیل بن کثیر دمشقی، البدایة و النهایة، ج 5، ص 328.
48-. سُلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس، ج 2، ص 829؛ حسن بن ابی الحسن محمد دیلمی، ارشاد القلوب، ج 2، ص 194؛ محمد باقر مجلسی، همان، ج 28، ص 99.
49-. شیخ مفید، همان، ص 93 و علامه طباطبائی، همان، ج 6، ص 76.
50-. محمد حسین طباطبائی، همان، ج 6، ص 76.
51-. سلیم بن قیس هلالی، همان؛ دیلمی، همان.
52-. طبری، همان، ج 3، ص 218 - 224 و ابن اثیر، همان، ج 2، ص 10.
53-. طبری، همان، ج 3، ص 429.
54-. همان، ج 4، ص 229.
55-. همان، ج 4، ص 428.
- قرآن کریم.
- ابن اثیر، عز الدین ابو الحسن علی ابن ابی الکرم الشیبانی، الکامل فی التاریخ، چاپ چهارم (بیروت، موسسة التاریخ العربی، 1414ق / 1994م)
- ابن خلدون، عبد الرحمن، مقدمه، چاپ دوم (بیروت، دارالفکر، 1418ق / 1998م)
- ابن سعد، محمد بن سعد بن منیع هاشمی بصری، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، چاپ دوم (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1418ق / 1997م)
- ابن شهر آشوب، ابی جعفر محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، چاپ دوم (بیروت، دارالاضواء، 1991م)
- ابن کثیر دمشقی، اسماعیل، البدایة و النهایة، چاپ اول (بیروت، دارالا حیاء التراث العربی، 1999م)
- ابن منظور، لسان العرب، (بیروت، دار احیاء التراث العربی)
- ابن هشام، السیرة النبویة، (بیروت، موسسة الرساله، 1998م)
- بخاری، ابوعبیداللَّه محمدبن اسماعیل بن ابراهیم بن مغیره، صحیح البخاری، (بیروت، دارالفکر، 1411ق / 1991م)
- دیلمی، حسن بن ابی الحسن محمد، ارشاد القلوب، تحقیق سید هاشم میلانی (تهران، دارالاسوة، 1375ش / 1417ق)
- سالم عبدالعزیز، تاریخ العرب قبل الاسلام (قاهره، انتشارات موسسة الشباب الجامعة اسکندریه، بیتا)
- سعد زعلول، عبدالحمید، تاریخ العرب قبل الاسلام (بیروت، دارالنهضة العربیة، بیتا)
- طباطبائی سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمهی محمد باقر موسوی همدانی (قم، نشر علامه، بیتا)
- طبرسی، ابی علی فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، تصحیح سید هاشم رسولی محلاتی و سید فضل الله یزدی طباطبائی، (قم، دارالمعرفه، 1406ق / 1986 م)
- طبری، ابی جعفر محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک (بیروت، روائع التراث العربی، بیتا)
- علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، چاپ دوم (جامعه بغداد، 1993م)
- عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی (تهران، مکتبة العلمیة الاسلامیة، بیتا)
- قلقشندی، احمد بن عبد الله الشافعی، صبح الاعشی (بیروت، دارالکتب العلمیة، 1407ق/ 1987م)
- کلینی محمد بن یعقوب، الروضة من الکافی، تصحیح علیاکبر غفاری (تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1362ش)
- آوردی بصری، ابوالحسن علی بن محمد بن حیبب، النکت والعیون (تفسیر الماوردی) (بیروت، دارالکتب العلمیة، بیتا)
- مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، چاپ سوم (بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، 1403ق / 1983م)
- معلوف، لوئیس، المنجد (قم، نشر اسماعیلیان، بیتا)
- مفید، محمد بن محمد بن النعمان العکبری، الارشاد (قم، مکتبة بصیرتی، بیتا)
- نهج البلاغه (صبحی صالح) (قم، انتشارات هجرت، 1359ش)
- هلالی، سُلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، تحقیق محمد باقر انصاری، (قم نشر الهادی، 1373ش / 1415 ق)
- یعقوبی، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، بیتا)
منبع مقاله : www.tarikheslam.com
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}